به گزارش پارسینه به نقل ازpsychology today، رنجش احساسی خطری پنهان است؛ اغلب نامرئی، حتی برای کسی که آن را با خود حمل میکند.
برخلاف خشم فعال، رنجش معمولاً در سکوت و بهتدریج در رابطه رشد میکند.
کار عاطفی نابرابر و فداکاریهای یکطرفه میتواند شکاف فزایندهای در توازن رابطه ایجاد کند.
رشد نامتوازن میان دو نفر نیز حمایت عاطفی را تضعیف میکند.
وقتی افراد از عشق میافتند، معمولاً تصور میکنیم دلیلش یک اشتباه بزرگ و تعیینکننده بوده است. اما با بررسی دقیقتر، الگوی مشترکی دیده میشود: در بیشتر موارد، این اتفاق نتیجه انباشتهشدن طولانیمدت زخمهای کوچک و ناگفته رابطه است. یک قدردانی فراموششده، یک تلاش بیپاسخ، و مهمتر از همه، فرضهای خاموشی که بهمرور به رنجش تبدیل میشوند.
رنجش دقیقاً خشم نیست. خشم فعال، بلند و آشکار است؛ اما رنجش لایهلایه و رسوبی است. آرام و بیصدا تهنشین میشود و اغلب بدون اینکه هیچیک از طرفین متوجه شوند، زمین بازی رابطه را نابرابر میکند. در ادامه، چهار نوع رنجش رایج را میخوانید که زوجها معمولاً در سکوت با خود حمل میکنند.
1. نابرابری در کار عاطفی
مدیریت کارهای روزمره بهتنهایی—مثل یادآوری تاریخهای مهم، برنامهریزی امور روزانه، رصد حالوهوای طرف مقابل، تنظیم قرارها و تشخیص زمان نیاز رابطه به ترمیم—میتواند هر کسی را فرسوده کند.
کار عاطفی ناعادلانه یکی از رایجترین و درعینحال بدفهمیدهشدهترین منابع تنش و رنجش در روابط بلندمدت است. یک مرور نظاممند در سال 2023 روی 31 مطالعه که منتشر شد، نشان داد مسئولیتهای نامرئی برنامهریزی، پیگیری و مدیریت عاطفی زندگی خانوادگی عمدتاً بر دوش زنان در روابط دگرجنسگراست. چون این کارها اغلب در خانه و بهصورت نامرئی انجام میشود، معمولاً توسط طرف مقابل دیده نمیشود.
مطالعه همچنین نشان داد افرادی که بار ذهنی بیشتری حمل میکنند، استرس بالاتر و رضایت رابطهای پایینتری دارند. مشکل فقط حجم کار نیست؛ بلکه انتظار ناگفتهای است که یک نفر (معمولاً زن) باید معماری عاطفی رابطه را حفظ کند، در حالی که طرف مقابل فقط از آن بهرهمند میشود.
رنجش نه از «زیاد کار کردن»، بلکه از «تنها کسی بودن که یادش هست کاری وجود دارد» شکل میگیرد. اگر او یادآوری نکند، کار هرگز انجام نمیشود. با گذشت زمان، مراقبتی که زمانی طبیعی بود، تبدیل به مسئولیتی ناخواسته میشود.
2. سازگاری یکطرفه
یکی از عوامل تعیینکننده دوام رابطه، انعطافپذیری است—توانایی دو طرف برای سازش و مصالحه. اما اگر یکی از طرفین همیشه سازگار باشد، این انعطافپذیری نامتقارن میشود.
کارهایی مثل هماهنگشدن با برنامه طرف مقابل، نقلمکان برای شغل او، یا پذیرفتن مسئولیتهای خانوادگیاش، بهتنهایی بیضرر یا حتی قابلتحسین به نظر میرسند. اما در مجموع، روایتی کنترلگر و نابرابر میسازند.
نظریه کلاسیک «مبادله اجتماعی» توضیح میدهد چرا چنین پویایی میتواند رنجش ایجاد کند. یک مرور نظاممند در سال 2023 نشان داد روابط علاوه بر مبادلات عملی، بر مبادلات روانشناختی مثل عدالت، توازن و بازدهی عاطفی استوارند.
وقتی یک نفر مدام فداکاری میکند و دیگری بهندرت سازگار میشود، فرد سازگارکننده دچار «شکاف بازدهی» میشود—اگر طرف مقابل قصد سوءاستفاده نداشته باشد.
این مهربانیهای بیپاسخ بهمرور استقلال، هویت و ارزشمندی فرد سازگارکننده را فرسایش میدهد. انسانها بهطور غریزی عدالت را پایش میکنند؛ وقتی توازن از بین میرود، رضایت هم کاهش مییابد. رنجش اینجا فقط درباره فداکاریها نیست، بلکه درباره معنای عاطفی آنهاست وقتی دیده یا جبران نمیشوند.
3. شکاف رو به گسترش در رشد فردی
رنجش زمانی پدیدار میشود که یکی از طرفین رشد میکند—از طریق درمان، کار عاطفی یا توسعه فردی—اما دیگری ثابت میماند.
رشد سالم است، اما یکطرفه بودن آن میتواند حتی در روابط عاشقانه نیز ناهماهنگی ایجاد کند.
فردی که رشد میکند، الگوهای ناسالم را بهتر میبیند، احساساتش را بهتر تنظیم میکند و نیازهایش را دقیقتر بیان میکند. در مقابل، طرف مقابل ممکن است در عادتهای قدیمی گیر کرده باشد و با خود فکر کند: «چرا برای من اینقدر سخت است؟»
یک مطالعه هشتساله روی حدود 4,000 زوج نشان داد زوجهایی که در ویژگیهایی مثل گشودگی، سازگاری و ثبات هیجانی بهطور مشابه تغییر میکنند، حمایت عاطفی بیشتری تجربه میکنند. اما وقتی مسیرهای رشد متفاوت میشود، حمایت عاطفی تضعیف میشود. هماهنگی—نه شباهت صرف—عامل اصلی احساس راحتی رابطه است.
در این رشد نامتقارن، فردی که پیشرفت میکند ممکن است احساس کند بار عاطفی رابطه را بهتنهایی حمل میکند. طرف مقابل نیز ممکن است احساس قضاوتشدن، ناکافی بودن یاگذاشتهشدن داشته باشد. مشکل اینجا «بهتر بودن» نیست؛ بلکه ناهماهنگی در نحوه درک، بیان و مدیریت احساسات است.
4. احساس نادیدهگرفتهشدن
ناسازگاری عاطفی زمانی رخ میدهد که یکی از طرفین درگیر یک چالش است—کوچک یا بزرگ—اما طرف مقابل همچنان با او مثل قبل رفتار میکند. جالب اینکه راهحل همیشه «حمایت بیشتر» نیست.
یک مطالعه در سال 2020 در Journal of Personality and Social Psychology نشان داد حمایت آشکار در شرایط عادی مفید است، اما در دورههای استرس بالا میتواند اثر معکوس داشته باشد و باعث احساس ناکافی بودن یا تحتنظر بودن شود. در چنین مواقعی، حمایت آرام و غیرمداخلهگر مؤثرتر است.
وقتی نوع حمایت با وضعیت درونی فرد هماهنگ نباشد، بهجای آرامش، احساس بیاعتباری ایجاد میکند.
این ناهماهنگی برای هر دو طرف ناامیدکننده است و احساس «دیدهنشدن» ایجاد میکند.
مثلاً فردی که تحت فشار است، بهمرور خسته و تحلیلرفته میشود. اما این خستگی ممکن است توسط شریکش بهعنوان بیعلاقگی یا فاصلهگیری تعبیر شود. در نتیجه، بهجای کاهش فشار، ممکن است تلاش کند او را «از این حال بیرون بیاورد».
به این ترتیب، رنجش در فاصله میان «آنچه واقعاً احساس میشود» و «آنچه طرف مقابل فکر میکند احساس میشود» رشد میکند.
.gif)
.gif)







0 دیدگاه